۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

نسل سوخته

به فریاد وادارم میکنندم
این زنجیرهای لعنتی
سکوتم را میشکنند
و فریاد میکشم
به فریاد میکشم تمام لحظه هایم را
در خلوت خود
جز من گوش شنوایی نیست
همه درد دارند
ولی من گم شدم
در دردهای این جامعه
من عبور هر انسان از زندگی هستم
من تلاش بی وقفه برای زندگی هستم
وتو...
وتو ای بزرگ که آهنگر این زنجیری
زنجیری که به پا و دستانم بسته اند
من را میبینی و فتوا میدهی
(حیهات منه الذله)
که گویی به خداوندی این مردم
بت پرست و ساده لوح رسیده ای
من فریاد خاموش و در هم شکسته
جوانان این خاکم
من صدایی نسلی سوخته ام
من درد مشترک من و ما هستم
و تو...
احتمالا فرزند خدا !!!؟
پر از دردم پر از شکست
وچشمانی خونبار
برای زاری کردن
در پی هدف و خون
خواهران و برادرانم
من صدای نسل آفتابم
من خاموشی نمیگیرم
و یخ این سر مای ظلمانی را میشکنم
یک بار انتخاب کردم
و به خاک خواهم کشید
این طاغوت دین داری را
با من باش ای همسفر
ای همراه ، ای هم وطن
من فریاد نسل سوخته ام
فریاد نسل آفتاب
شروع موج دگرگونی
من ، من به تنهایی کارگر نیست
تو باید باشی ، ما باید باشم.