به نام مرداني كه در بند اند.
به نام زناني كه تبعيد شدند.
به نام یارانمان همه،
كه جان باختند و كشته گان؛
ز آنرو كه تن به تباهي ندادند!
پل الوار
--------------------------------------------
مرگ آن لاله ی سرخ
کفن خنده به روی لب بود
مرگ آن آینه ها شبح فاجه ای در شب بود
مردن شاپرکا کشتن قاصدکا
خبر از شومی کاری میداد
نفسش ناله ی غم سر میداد
آشیان رو به خرابی میرفت
تن پوسیده گواهی میداد!
تو به این حرف نمی اندیشی
که کفن باید باد
هر نفس باید داد
و به جای همه بودنها
همه ی دیدنها
لحظه ها مانده به یاد
شکل اندیشه مردن در اوست
همه ی هستی او رفته به باد
مردن شاپرکا کشتن قاصدکا
او سراسیمه به دنبال تلافی میرفت
به دلش زخم قدم های تجاوز مانده
او نداند که پی مردن او
میکشد هر چه اصالت هاییست
مردن شاپرکا کشتن قاصدکا...
-------------------------------------------
ما چه نشسته ایم پس؟؟؟
تا دستامون نره بالا جایی بارون نمیگیره!