۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه

لاله ی سرخ


به نام مرداني كه در بند اند.
به نام زناني كه تبعيد شدند.
به نام یارانمان همه،
كه جان باختند و كشته گان؛
ز آنرو كه تن به تباهي ندادند!
پل الوار
--------------------------------------------
مرگ آن لاله ی سرخ
کفن خنده به روی لب بود
مرگ آن آینه ها شبح فاجه ای در شب بود
مردن شاپرکا کشتن قاصدکا
خبر از شومی کاری میداد
نفسش ناله ی غم سر میداد
آشیان رو به خرابی میرفت
تن پوسیده گواهی میداد!
تو به این حرف نمی اندیشی
که کفن باید باد
هر نفس باید داد
و به جای همه بودنها
همه ی دیدنها
لحظه ها مانده به یاد
شکل اندیشه مردن در اوست
همه ی هستی او رفته به باد
مردن شاپرکا کشتن قاصدکا
او سراسیمه به دنبال تلافی میرفت
به دلش زخم قدم های تجاوز مانده
او نداند که پی مردن او
میکشد هر چه اصالت هاییست
مردن شاپرکا کشتن قاصدکا...
-------------------------------------------
ما چه نشسته ایم پس؟؟؟
تا دستامون نره بالا جایی بارون نمیگیره!

۱۷ نظر:

قاصدک گفت...

سلام دوست عزیز من

شعر زیبایی بود ، شعر پل الوار

نمی دونم هدف ِ این جماعت چیه...کشتن یا مردن!!!

هیچ کدوم هدف خوبی نیست...آزادی در گرو این چیزا نیست...

موفق باشی

پاييزي گفت...

دهانت را می بویند
مباداگفته باشی دوستت دارم
دلت را می پو يند
مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روز گار غريبی ست نارنين
روز گار غريبی ست نارنين
ابليس پيروز مست
سورعزای ما را برسفر نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان بايدکرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ممنون از حضورتون دوست عزيز
بازم منتظر شما هستم
[گل]

آوا گفت...

یه دشت سر سبز یه رود پر آب یه سد محکم داشتیم تو سیلاب

ما از خوشیها دلامون آزرد. سدو شکستیم دنیارو آب برد

حالا از اون در و دشت چیزی نمونده باقی انگار از این میخونه صدساله رفته ساقی

حالا غم ما قد یه دریاست جایی که باید دل به دریا زد همین جاست

نه کار ایناست نه کار اوناست از اینو و اون نیست از ماست که بر ماست.

جهانگرد گفت...

سلام
مردم ما مظلومانه برای ابتدایی ترین حقوق می رزمند وشهید می شوند برای حقی که قانون اساسی ان را برای شان موجهجلوه داده به خون خود می غلطند

نيلوفرانه گفت...

درود بر همنفس عزيز
ديده به راه آزادي و آژادي و آزادي
شادي و سلامتي و آرامشت بينهايت
در پناه دوست باشي

ستار پینه دوز گفت...

وبلاگ خیلی خوبی داری ممنونم که به من سر زدی
لا لا لا لا دیگه بسه گل لاله
بهار سرخ امسال مثل هر ساله
هنوزم تیر وترکش قلب و میشناسه
هنوز شهر زیر سرب و چکه میناله
آپم بدو بیا

مرجان گفت...

گلي از شاخه اگر مي چينيم
برگ برگش نکنيم
و به بادش ندهيم
لااقل لاي کتاب دلمان بگذاريم
و شبي چند از آن را
هي بخوانيم و ببوييم و معطر شويم
شايد از باغچه کوچک انديشه مان گل رويد
[گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام همنفس جوووووووووون
چطوري ؟
شرمنده دير اومدم . ولي از اين به بعد زود زود ميام بهت سر ميزنم
عزيزم من آپيدم . بيا و خوشحالم كن
واقعا دارم ميگم آپت خيلي قشنگ و معنادار بود . حال كردم
منتظرتم [بدرود]

نگار گفت...

They say
آنها می گویند
that I must learn to kill before I can feel safe
من قبل از اینکه احساس امنیت کنم باید کشتن را یاد بگیرم
But I
اما من
I'd rather kill myself than turn into their slave
قبل از اینکه بردگی آنها را بپذیرم خودم را می کشم
Sometimes
گاهی وقتها
I feel that I should go and play with the thunder
احساس میکنم که باید بروم و با غرش آسمان بازی کنم
Somehow
و یه جورائی
I just don't wanna stay and wait for a wonder
من نمیخواهم بمانم و منتظر شگفتی باشم


مرسی که خبر کردی دوست گلم...:-*

نگار گفت...

من نمیدانــم که چــرا میگوینـــد
اســب حیوان نجیبـــی است و کبوتـــر زیباســـت
و چرا در قفـــس هیچ کســـی کرکــس نیســـت
گل شبـــدر چــه کـــم از لالـــه قرمـــــز دارد!!

پاييزي گفت...

من آخر هر کوچه بن بست
به دنبا ل ِ دری می گردم
دری که مرا
ببرد به وسعتِ مرگ
دری رو به آفتاب
دری تا انتهای بودن
شایدم مردن!!
...
ّّّّّّّ~~~~~~~~~~~~~~~~~~
[گل][گل]
سلام دوست عزیز
ممنون که قدم به پاییز من گذاشتین
بازم منتظر حضورتون هستم

طرفه گفت...

ما هم نمی نشینیم ... دیگر نمی توانیم بنشینیم ... دیگر ما خواهیم رفت در دستان نداها ... ما خواهیم رفت

پاییزی گفت...

هنگام پاییز
زیر یک درخت ... مردم
برگهایش مرا پوشاند
و هزاران قلب یک درخت
گورستان ... قلب من شد
~~~~~~~~~~~~~~~
بازم منتظر حضورتون هستم دوست عزیز[گل][گل]

سیم سیمک گفت...

کاش خودشون می دونستن اقلا که با این کشت و کشتار و به اسارت گرفتن دارن به چی می رسن ؟

چقدر دیگه می خوان دووم بیارن ؟

مردم قوی تر نیستن اما دیگه صداشون در اومده...

سیم سیمک گفت...

چقدر لفظ قلم حرف می زنی هم نفس جون

مرسی که اومدی

سیم سیمک گفت...

حدس می زدم تو باشی اما خب مطمئن نبودم

پسری ؟

حالا "لوتی بالاخاتیم" هم نه! ولی بزم بهتر از لفظ قلم حرف زدنه.

یکی باهام رسمی می حرفه فکر می کنم 50 سالمه!!! :دی

سیم سیمک گفت...

نمی دونم چی از من می خوای بدونی ؟

هر چی می خوای بپرس.

منظورم از وبلاگ نویسی همونیه که یه آدم از نوشتن دفتر خاطرات داره
فقط اونجا آدم حرفای خودشو می نویسه اما من تو وبلاگم از مظالب دیگران واسه زدن حرفای خودم استفاده می کنم.
این که یه خاطره ازم باشه. نه واسه دیگران. واسه خودم. خاطراتی که در اصل فقط خودم ازش سر در میارم
سوال دیگه ای هم داری بپرس. من جواب می دم.
یاعلی

سیم سیمک گفت...

خواهش می کنم شما سوال کردی سوال بدی هم نبود که جواب ندم خوب هم بود برای بار اول بود که به انگیزه م واسه وبلاگ نویسی فکر کردم.
ممنون من هم هر کسی که دوستم داره رو دوست دارم.
موفق باشی
فعلا یاعلی
(نمی شه بدونم اقلا دختری یا پسر؟) اسمتو که نمی گی