۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

اوضاع و احوال این گونه است

در و دیوار ناله سر می دهد

ز هر کوچه گذر می کنم

به هر جا که سفر می کنم

می بینم ناله هر شهر

که با هر ناله می رقصند

سر راهم که جویی هست

به آن هم من نگاه می کنم

می بینم آبهایش

گریزان می گریزند

نمی دانم که در اینجا

چگونه است رسم آزادی

و یا شاید که لبخند هم

نمی داند که اینجائیم

که آید لحظه ای هم نیز

نشیند بر لبان ما

در اینجا باز شود جاری

نمی دانم !

نمی دانم که در اینجا

چگونه است رسم آزادی
رسم آزادی

۱۳۸۹ آذر ۱۶, سه‌شنبه

صداقت را تو می شناسی

به من گفتند همین جا هاست

میان ما، کنار ماست

ولی هرگز نیافتم من

نمی دانم که این ایراد

که این ایراد از آن ماست

که آن پنهان گشته

یا که ما آنرا به پیش خود نهان کردیم

ویا شاید صداقت را

نمی دانم که چیست معنی

برای من که گنگ است

اگر یافتی صداقت را

به من هم دِه ندایی تا ....

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

دنیا

دیگه شبای آسمون

پر از ستاره نداریم

واسه کویر دلامون

ابر بهاره نداریم

عروسای دریایمون

تو قصه ها جون میگیرن

طفلکیا بیان بیرون

سرده هوا زود میمیرن

تو دنیامون گلای سرخ

باز نشده بسته میشن

آدما از عشقای هم

یه روز، دو روز خسته میشن

عجب غم غریبیه

غم ندیدن گلا

نغمه مردما شده

خدا ،خدا، خدا، خدا

رودخونه های قلبامون

دیگه یه ماهی ندارن

آخه گناهی ندارن

به دریا راهی ندارن

اینجا فقط عروسکا

لبهای خندونی دارن

تو عکسای کتابامون

عطرا گلابدونی دارن

حالا بهار صد تا باشه

قد یه روز آفتابی نیست

حتی میون دلا هم

غمی بجز کم آبی نیست

دیگه تو اوج گرما هم

گلهای یاس در نمیان

دعاهامون بی فایدس

چون این روزا سر نمیان

مجنونای دنیامونم

دیگه نشونی ندارن

برای ذکر عشقشون

انگار زبونی ندارن

خلاصه دنیامون شده

معدن روزای سیاه

تموم عمرمون شده

معنی واژه گناه

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

چه بنویسم در این قفس

ای همنفس

همنفسی که نمانده

من ماندم و همین قفس

تنهای تنها بی هم نفس

مینویسم در این قفس

از تو و هر چی که هست

۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

قلم


قلمم در دستم

گرگه میکند امشب

این قلم نیست به مستی هرشب

این کلک نیست

همان کلک هرشب

سخت می نویسد

انگار

ندارد رمقی

نه، این قلم نیست

نه ، نیست این قلم
به مستی همان قلم دیشب

۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

ای دریغا


ای دریغا من ودل در کوچه های بی کسی با هم و تنها بودیم

ای دریغا من ودل در همه تاریکی های عالم روشنِِِِِ روشن بودیم

من عاشق با این همه آدم تنها ماندم

صدبار به دل گفتم ، صدباربه دل گفتم ، صدبار به دل گفتم

عشق از کنج قفس بیرون کشیدن سخت است

سختی عشق با که توانم گفتن؟

گفتنم بهر چه !کُو گوش شنوای غم من؟

من و غم دگر همزاد شد ایم

دگر از یاد خدایان رفته ایم

آمدنم بهر چه بود و رفتنم به چه معنی خواهد بود.

۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

آدما، آی آدمای جور با جور

آدما، آی آدمای سنگ صبور

آدما با اون همه نگاه دور

آدما با قلبای پر از نور

پس چرا هستید اینقدر کور؟

آدما با این همه نور و نوا

بازم شدید از هم جدا

دیدی، نمیشه بشی بی ریا

دیدید، شدید از هم جدا

آدما، آی آدمای جور با جور

آدما، آی آدمای سنگ صبور

آدما با قلبای پر از نور

پس چرا هستید اینقدر کور؟

۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه


در سکوتی پر از هیاهو نشسته بودم

به خودم که نمی شنیدم می نگریستم

آری من در تمام لحظاتم

در سکوت ، فریاد ها را می شنیدم

که از ظلمت بانگ بر آورده بودند

و فریاد میزدند

اما ....

چرا آنان که باید می شنیدند

نمی شنیدن

چگونه ممکن است؟

چگونه؟

پس خدایا کاری کن

که آنان که باید ببینند و بشنوند

کور گردند و کر

و آنان که می گویند لال

تا شاید زمانه،بگرداند

این دنیای بی زوال را به شکلی باحال

۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه


دیروز زبانم زبانِ ساده

امروز زبانم زبانِِِِِِِ اعتراضه

نمی خواهم بگوید که آدم باید بسازه

ما که با هر ساز ساختیم

پس چرا شدیم اینقدر آواره؟

می گفتن دزدی بوده، سالهای قبل تر

اما ما درست می کنیم، میشه دوباره

دیدید کردن ما رو چطور بیچاره

ای خدا داریم می شیم همگیمون بدبخت، بیچاره

چه کردن با ما دوباره

نمی خواهم بگوید که آدم باید بسازه

ما که با هر ساز ساختیم

پس چرا شدیم اینقدر آواره؟

۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

ما که محرومیم از این دنیا

که نباید داشته باشیم حتی یه رویا

!چی بگیم از کی کنیم ما تمنا؟

چرا توی دنیا اسم مارو نوشتن

به ما چه هرکی رو پای خودش می نوشتن

قضیه وقتی میشه تر و خشک

ما هم می سوزیم بین چند تا نخاله خشک

بین چند تا نخاله خشک

توی دنیا الان فقط به ما میدن چی؟چندتا فحش

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

دل تنگ


دلم تنهای تنهاست

در این تاریکی غم

صدایت میکنم نیستی

در این تنهایی من

صدایت کردم ومن می کنم باز

دلم تنها شده در این خانه غماز

غم عشق دیدن دوست

خرابم کرده و نگاهم با اوست

صدایت می کنم نیستی دوباره

ببین چه کردای با این دل پاره پاره

غم عشقت تو چشام

نگاهم هنوزم که هنوزه توی راه

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

خداحافظ تابستون


یادت میاد وقتی بهار آمد تو خونه؟

یادت میاد که چی می گفت؟

می گفت اینجا نمی مونه

یادت میاد؟

یادت میاد؟

می گفتیم نه

دروغ میگه

اون می مونه

اما رفتش

یادت میاد؟

یادت میاد وقتی تابستون داشت می آمد

چی می گفتش؟

همون حرفایی رو که بهار، داشتش می گفتش

حالا داره میره

آسمونم بغضش گرفته

از رفتن اون، از این خونه

شهرمون شده زرد رنگ

آره رنگ خزونه

برگای پیر و چروکیده

شدن خشکِ خشک

کافیه که پاتون روش بمونه

تا ببینین چی اومده

به سر و حال این زمونه

میبینی رنگ ، رنگ خزونه

دل میگیره از این زمونه

از این رنگ

از این خونه

سبزیش داره میره

می خواد بگیره رنگ بهونه

فریاد میزنه

خزونه آی، خزونه آی، خزونه

۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

قفس


نمی خواهم بمانم ای خدا در این دنیا

در این دنیا کسی به فکر کسی نیست

کسی فریاد رسی نیست

دلم گرفت از این دنیای وارونه

که هرچی میکشم از این زندونه

زندونی توی قفس زندگی کردن پر از هوس

نفس کشیدن توی قفس

زنده موندن توی این دنیا مارو بس

نفس نفس توی قفس

دلم گرفت از هرچی که هست


چه باکی پس از گرفتن دل توی قفس

زندگی شده همش هوس

خیر سرم هرچی که هست

خیر سرم هر چی که هست

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

شکایت


ای که آفریده ایم ازخاک وآب
بهرچه بود خلقتت ؟
که خلق شود آن خلقت ازقطره ای آب
این آب نجس و کثیف ، گشت انسان ضریف
این انسان چه کند در این دنیای همچون آب ،کثیف
گر بهر آزمایش است این چه آزمایشی ست ؟
بدبختی و ذلت و آوارگیست
همگی مان می رویم از یاد خدایانمان کجا؟
پیش همان که ابدیست
آنکه انسان آفرید از آب کثیف
گفتش: خلق النسان من علق
ما درس زندگانی از خدایمان آموختیم
اما،اما ندانستیم چگونه و چه آموختیم
بر فناست این عمر یک دو روزمان بر فناست
که یک روزمان جمعه است
ودگر روز هم که تعطیلی است
وای بر ما، وای بر ما که هر روزمان بدتر از دیروزیست
که یک روز خندیدن به وضع کسی
و دگر روز گریستن به حال دگریست
ای که آفریده ایمان آفریدنت بهر چیست؟
بهر بدبختی و ذلت و آوارگیست؟
ما نمیدانیم که این بدبخت ،به مثال شاعر
شکایتش آخر بهر چیست
یا شکایتش از کیست
یا شایدم از بهر عمرو زندگیست؟!!!

۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

مادرم روزت مبارک....


ذره ی از خدارا زمانی احساس کردم
که محبت بی درنگ وبی چشم داشت مادر را دیدم
وقتی که بدون هیچ میزانی محبتش
را نثار روح من کرد
تا برزگ شود منی که کوچک آفریده شده بود
زمانی که در بدترین شرایط ،بدترین روزهایم را
از روزگار سختم برایش می آوردم
وباز دست نوازش داشت برای من
و بهترین روزش ،روزی بود که میتوانست به فرزندانش محبت کند
آری مادر دنیایی است پیچیده تر از باور من و تو
دنیایی است از محبت برای فرزندانش
من محبت خدا را در مادرم دیدم...
پ.ن: هر کاری کردم نتونستم چیزی بنویسم که در خور مادر باشه، واقعا غیر قابل وصفه این عشق و محبت!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

آدمای خط خطی

آی آدمای خط خطی با چشمای دلوپسی
با خنده های مسخره
ترافیک های لعنتی
ماشین های آهنی اتوبوس های کاغذی
دختر غریب نواز
آدمای چشم نواز با دروغ های صورتی
آی آدمای خط خطی
زندگی داره میگذره
چشم به هم بزنی زمستون پشت دره
با این لباس های مسخره
تو سرما خوابت نبره
دل من خسته شده دیگه پر بسته شده
قفسو شکسته ولی
تو سیاهی گم شده
آی آدمای خط خطی
با ماشین های آهنی
تو کوچه فریاد میزنه
دخترک غریب نواز
آقا فال خانوم فال
پول برای شام میخواد
فکر کنم خوابش میاد یا که جای خواب میخواد
ولی جای خواب نداره
سرش سامون نداره
فکری باید بکنیم؟
از آهنا خلاص بشیم از میزامون جدا بشیم
برای دلواپسی یه کمی مرحم بخریم
از جنس شبنم بخریم
از دست دختر بخریم.



!درمیان دلتنگی این مردم دلتنگ جایی برای صحبت ازدلتنگی نیست
آدمهایی که ازصبح فردا میترسندواز لذت خودبیمناک و ازشادی وقناعت محروم
لبخندهای خشک شده برروی گونه های کودکان کم از تابلوی دلتنگ غروب ندارد!
وقتی هیچکس به ساقی فکرنمیکندوسرهیچکس سلامت نیست همه نشان ازطرح نقشه ای شوم دارد
که درخلوت ( تخیل خواب) نقش میبندد مثل رویای شیطان که جز...!
نفاق و درد را نمیخواهد!
پ.ن: منظور از آدمای خط خطی آدمایی که هیچی از خودشون ندارن و فقط تقلید کردن و نمیدونن کی ؟ چرا؟ چه شکلیه و جامعه و روزگار هرچی بهشون تحمیل کرده اونها هم قبول کردن بدون هیچ دفاعی از خود پر از خط و خش شدن و خودشون نمیدونن!

۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

راستی چرا؟

به پندار و گفتار جهان زیباست"زیباست تا جایی که بین من و برادران و خواهرانم را به هم نریزند.
به شرطی که به زور به ما دینی را تحمیل نکنند.یا که دین را وسیله سر در گمی ما نکنند!برای ما کودک صفتان بازیچه های کوچکی درست میکنند که به کارهای بزرگ منشانه خودشان مشغول باشند بی آنکه ما چیزی را بفهمیم و از بلندی به ما بنگرند تا با فریاد و مشت های گره کرده شعار غرور برایشان سر بدهیم تا شاید برایمان تکه نانی پرت کنند؟؟؟!



راستی چرا همه میخند ند؟


الف) ازدرد میخندد ند
ب) به درد میخند ند
ج) به خود میخند ند
د) یا که میخند ند تا کسی حالشان را نداند!
ه) هیچکدام



پ.ن:به تمام کسانی که درسال 89 بچه دار شدند و خواهند شد تبریک میگم(احتمالا با بزرگواری و رحمت پدران ایران با سالی100 هزارتومان پس اندازدولت فرزندان ایران آینده درخشانی داشته باشند)؟!

۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

کوچه خوابها


در گفته های حذیان وار این کوفی صفتان
درد و رنج ما رو به افزایش است
و درد رنج این مردم رو به بیداد
چه تلخ کوچه های شهر خالیست از مردمی که دارند
و چه پر درد است از آنان که ندارند در این سال
این کوچه ها بوی اشک چشم یتیمان
و شب کوچه گرد های کودک را میدهد
که از سر ناچاری به دنبال مقوایی
برای تخت خود
در زیرتاق این آسمان میگردند
من از درد و رنج میگویم
برایم سخت نیست
ولی باورش برای تو که از محنت دیگران بی غمی
بسی سخت تر و سر گیج کننده تر است
من هم فریادی خاموش از کوچه های تنگ و تاریک
و بچه های فقر این سرزمین هستم
رنگ قلمم رنگ درد و بوی شعرم بوی فقر است
ولی به خود باوری رسیده ام که من هستم!

۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

نوروز(3)

عید نوروز و سال جدید بر تمام ایرانی ها مبارک

۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه

کیمیاگر

تندرست باشید
برای این پست قسمتی از کتابی رو که تازه شروع به خواندنش کردم و مجذوب اون شدمو براتون میزارم:


هنگامی که ما همیشه در اطرف خود افراد مشخصی را میبینیم احساس میکنیم که آنها بخشی از زندگی ما هستند و چون بخشی از زندگی ما میشوند سر انجام تصمیم میگیرند زندگی مارا تغییر دهند و اگر آنطوری که آنها میخواهند نباشیم از ما ناراضی میشوند. هر کس گمان میکند که دقیقا میداند ما باید چگونه زندگی کنیم
ولی هیچ کس نمیداند که باید زندگی خاص خودش را داشته باشد.



(قسمتی از کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو نویسنده مشهور آمریکایی)

۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

جشن سپندارمذگان گرامی و مبارک باد



این جشن علاوه بر تلاقی ماه و روز به جشن زن ایرانی مشهور است زنان ایرانی در چهار هزار و اندی سال پیش یک روز را در سال در حکم پادشاه خانه بر تخت می نشستند و مردان باید از زحمات و تلاش دلسوزانه آنها قدر دانی میکردند و مقام والای وی را ارج می نهادند این جشن تا قبل از اسلام برقرار بود و با آمدن اسلام کمرنگ شد! ولی در چند سال اخیر دوباره زنده شده و ایرانیان اصیل آنرا جشن میگیرند.


پ.ن:این جشن بزرگ مبارک کاشکی بشه که به اصلمون برگردیم ، چون مشکل ما اصالت توی این مملکت اصالتو از بین میبرن و حافظه تاریخی مارو پاک میکنن.

۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه

پند نیکو


برای شناکردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است وگرنه هر ماهی مرده ای هم میتواند از طرف جریان آب حرکت كند.
دكترعلی شريعتي
پ.ن :اینو برای اون دسته از دوستانس نوشتم که حزب با دن !

۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

باید یکی شویم

باید یکی شویم یاران
باید یکی شویم
باید ز هر کوی و برزن این خاک سربلند

چون شیر نعره برکشیم

وز موجهای سرکش خزر

کوبنده تر شویم

باید ز شور انتقام بارور شویم

باید ز فریادهای آتشین
شعله ور شویم

باید یکی شویم یاران

امروز در کنار و گوشه ی این وطن

در کار مرگ
جام بر جام می زند
عدوی ما
با صد هزار حیله و فریب
این نابکار
خون می مکد از گلو ی ما

مشتهامان کوبان نیست

دستهامان با هم نیست
فریادمان نارساست

باید یکی شویم یاران
باید یکی شویم
برگرفته از وبلاگ چترچهل تیکه که فیلتر شده!

۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

تولدت مبارک(2)



همیشه دلم میخواد بنویسم
دلتنگی نمیزاره
نزاشته
همین خورده ریزی
که اسمش زندگیه!



  پ.ن : امروز تولد دو سالگیه وبلاگمه!اول خودم تبریک میگم

جز تردید و هراس هیچ چیز نمیتواند میان انسان و بزرگترین  آرمان ها یا مراد دلش فاصله ایجا د کند.