در گفته های حذیان وار این کوفی صفتان
درد و رنج ما رو به افزایش است
و درد رنج این مردم رو به بیداد
چه تلخ کوچه های شهر خالیست از مردمی که دارند
و چه پر درد است از آنان که ندارند در این سال
این کوچه ها بوی اشک چشم یتیمان
و شب کوچه گرد های کودک را میدهد
که از سر ناچاری به دنبال مقوایی
برای تخت خود
در زیرتاق این آسمان میگردند
من از درد و رنج میگویم
برایم سخت نیست
ولی باورش برای تو که از محنت دیگران بی غمی
بسی سخت تر و سر گیج کننده تر است
بسی سخت تر و سر گیج کننده تر است
من هم فریادی خاموش از کوچه های تنگ و تاریک
و بچه های فقر این سرزمین هستم
رنگ قلمم رنگ درد و بوی شعرم بوی فقر است
و بچه های فقر این سرزمین هستم
رنگ قلمم رنگ درد و بوی شعرم بوی فقر است
ولی به خود باوری رسیده ام که من هستم!