۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

شکایت


ای که آفریده ایم ازخاک وآب
بهرچه بود خلقتت ؟
که خلق شود آن خلقت ازقطره ای آب
این آب نجس و کثیف ، گشت انسان ضریف
این انسان چه کند در این دنیای همچون آب ،کثیف
گر بهر آزمایش است این چه آزمایشی ست ؟
بدبختی و ذلت و آوارگیست
همگی مان می رویم از یاد خدایانمان کجا؟
پیش همان که ابدیست
آنکه انسان آفرید از آب کثیف
گفتش: خلق النسان من علق
ما درس زندگانی از خدایمان آموختیم
اما،اما ندانستیم چگونه و چه آموختیم
بر فناست این عمر یک دو روزمان بر فناست
که یک روزمان جمعه است
ودگر روز هم که تعطیلی است
وای بر ما، وای بر ما که هر روزمان بدتر از دیروزیست
که یک روز خندیدن به وضع کسی
و دگر روز گریستن به حال دگریست
ای که آفریده ایمان آفریدنت بهر چیست؟
بهر بدبختی و ذلت و آوارگیست؟
ما نمیدانیم که این بدبخت ،به مثال شاعر
شکایتش آخر بهر چیست
یا شکایتش از کیست
یا شایدم از بهر عمرو زندگیست؟!!!