۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

امروز گذشته وفردا...

گویند که در پشت شهر دلسوختگان
جاییست که از برای من و تو آزادی به ارمغان می آورد
در آنجا که خیمه شب چراغانیست و دگر مهتاب هم گریزان نیست
در آنجا که ذات آزادی همواره صاف و صادق است


<-><-><-><-><-><->

امروز صدای شیون می شنیدم

در میان انبوه جمعیت

که جوانان ر ا

به سوی سرنوشت اجباری میبرد

آنها که خوب میدانستند

تغییر باید داد

صبح روشنی را میدیدند

سکوتشان میشکست

صدای فریادو بعد...

آتش دود گلوله و آه

آین راه آزادیست؟!

در این سرزمین!

<-><-><-><-><-><->


۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

شب یلدا (2)

درود

شب یلدا بر تمامی ایرانی ها و دوستای مهربونم مبارک!

امسال یه کمی سرم شلوغ بود و نتونستم اونجوری که باید برای شب یلدا مطلبی آماده کنم امیدوارم منو ببخشید

سربلند و پیروز باشید.


همه یلداهاموبردن به دل دیوها سپردن
ندیدن که ما چی میخوایم شهروبازچراغون میخوایم
شهروتوتاریکی دارن یلدارو نگه میدارن
همشون سیاه میپوشن روشنایی دوست ندارن
یلدامون تاریک تاریک دلامون غمگین غمگین
آزادی رو برده از یاد یلدای تازه ی دل نو
کمک کن بسازیم از نو یلدای روشن و پر گل
چشم دنیا به من و توست خوشی وطن همینجاست
تاریخ منتظرماست دیوهارو دیگه باید کشت
زندگی برای ماهاست یلدارو پیدا بکن باز!