۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

خردنامه

شاد و تندرست باشید
برای این پست قسمتی از خردنامه ایران باستان که یادگاری از گذشتگان ماست و مارو به درستی و پاکی رهنمون میکنه در نظر گرفتم و با تمام مشکلاتی که این کتاب داره ولی خیلی زیباست .
این کتاب به همت دکتربهروز ثروتیان نوشته شده
به همت یکی از دوستاد در حال بررسی کتاب و برگردان کردن کلمات عربی به پارسی هستیم و به زودی نسخه تصحیح شده این کتابو برای ناشر می فرستیم.


هوشنگ اولین پادشاه پیشدادی است پسر سیامک می گوید:

آغاز هرکارها همه از خدای است و بازگشت همه به سوی اوست توفیق به یاری اوست و ستوده همه علم اوست.

هر آنکس که آغاز را بشناسد شکر می کند و هر آنکس که پایان را بفهمد اخلاص می ورزد

برترین چیزی که در دنیا به بندگان بخشیده میشود حکمت است و بهترین چیزی که در آخرت به او عطا فرماید آمرزش و مغفرت است

ملاک علم عمل است و ملاک عمل آیین و قانون است وملاک رسیدن به تمامی قانون لازم داشتن میانه روی است

عملهای نیک همه چهار شعبه است (علم -عمل -سلامت سینه- و زهد )
سلامت سینه به کشتن حسد و نابودی کینه حاصل میشود
زهد با به کار بستن صبر
علم به رعایت قانون ها
عمل با به جای آوردن آیین و قانون

حق به دو وجه شناخته میشود یکی ظاهر حق که خود آشکار و پدیدار است که همه می بینند مانند آفتاب روز
دیگر باطن حق که پدیدار نیست و پوشیده از نظرهاست و تنها از راه دلیل و برهان شناخته می گردد و به اثبات میرسد

ستمکار از کرده خود پشیمان می شود اگرچه قومی او را بستایند و ستمدیده از عمل خود بیمناک نیست و آسوده خاطر است اگر چه قومی او را سرزنش کنند

شجاعت آن است که پای در هر راه بیهوده ای نگذاری و با دلی گشاده و سینه ای باز از کارهای پست چشم بربندی

صبر آن است که کارهای سخت و پر رنج را تحمل کنی و از روی آوردن حوادث ناخواسته و بد نهراسی و در برار ناملایمات استوار باشی

حلم یعنی در هنگام قدرت و توانایی خود را از انتقام گرفتن باز داری

بدان که روزگار دشمن بنی آدم است پس هرچه میتوانی از این دشمن بگریز

اجلی در حال رسیدن است که افسار آن در دست دیگری است و در دست تو نیست و از سوی شب و روز به شیوه ای ناهنجار رانده می شود و چون زمان آن فرارسد برای ساز و برگ آخرت فرصتی نیست و پیش از آنکه تو را از کار باز دارد چاره ای ببیندیش .


نام کتاب:خردنامه های ایران باستان
نویسنده و مترجم :دکتر بهروز ثروتیان
ناشر: مهتاب- آبفام

۱۵ نظر:

Unknown گفت...

مرسی ا این که خبر کردید
من عاشق این ادبیاتم
خواهشا هروقت این جور مطلبی نوشتید خبرم کنید
مـــــــــــــمنون

رضا گفت...

سلام همنفس عزیز
وقتی اسمت را دیدم ف یاد این شعر و آهنگش افتادم
همسفر ( همنفس ) تنها نرو
بزار تا با هم بریم
سرنوشتامون یکی
هردومون مسافریم
مطالبت جالبه . بین عقل و احساس ، آدم را گیر میاندازه
همیشه مانا و همواره سبز باشی

نیلوفرانه گفت...

درود بر همنفس عزیز
سپاس از اینکه می آیی و نیلوفرانه را سبز میکنی
مطلب بسیار زیبایی بود درود بر ادبیات ایران زمین
از خدای مهربات شادی و سلامتی و آرامش بینهایت برایت آرزومندم
لحظه های زندگیت سبزتر از همیشه
در پناه دوست باشی

جهانگرد گفت...

سلام
ما منتظر روزهایی بهتر هستیم آینده از ماست

آوا گفت...

سلام
اینجا یکم دیر نظر ثبت میشه میام تو وب سازدهنی
مینویسم.

بی پرواترین گفت...

بسیار عالی بود

پاییزی گفت...

پاییزمن از راه رسید
دستی کشید بر روی بید..
بر باغ خسته کرد نگاه
برگ مرا از شاخه چید!!
پاییز من از راه رسید
بر کوچه های خاطره
ارام ارام کرد گذر
بر من نگاهی کرد و رفت..
اشک مرا اما ندید..
در زیر باران گم شدم
در خاطرات گمشده..
بودم بدنبال خودم..
با یادگاری گمشده..
چشمم به جاده خیره ماند
در انتظار دیدنت
پاییز شد و نیامدی
این بود عاشق بودنت؟

پاییزی گفت...

سلام دوست عزیز
ببخشید که دیراومدم
از اینکه همیشه یادی از ما میکنی سپاسگزارم دوست عزیز

rahgozar گفت...

درود بر همنفس
بسیار عالی بود
ای حسُ و حال نو!
با من قدم بزن
در ذهن کوچکم
این کهنه‌های تازه‌نما را
به‌هم بزن ...

آرتمیس آریانژاد گفت...

درود
به روزیم
پاینده ایران

رضا گفت...

تارنمای گفتگو آماده گفتگو با زرتشتیان گرامی در زمینه مسائل مورد اختلاف است

rahgozar گفت...

این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم
خیلی خلاصه عرض کنم: دوست دارمت ...
(دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم)
از کتف آشیانه‌ای خود برای تو
باید که چند جفت کبوتر بیاورم
از هم فرو مپاش، برای بنای تو
باید بلور و چینی و مرمر بیاورم
وقتش رسیده این غزل نیمه‌سوز را
از کوره‌های خود‌خوری‌ام در بیاورم

بیدار گفت...

بیگانه با موجی نو در انتظار

سیم سیمک گفت...

سلام
یه سوال... چطوری من رو می فهمی ؟ چطوری درک می کنی وقتی حتی نمی دونی اون پست چی رو میخواد بیان کنه؟!
اصلا متوجه این مطلب شدی که این پست ادامه پست قبلیه؟!
ضمنا من همیشه غمگین می نویسم. دلیل نداره اگه توی زندگی معمولیم شادم یا اقلا ادای آدمای شاد رو درمیارم تو وبلاگم هم همین باشه...
چون مطالب شاد و خنده آور معمولا پرمغز نیستن...
یه مشت اراجیفن که فقط به خنده میندازن.
دوس ندارم وبلاگم رو با این وطالب پر کنم.

سیم سیمک گفت...

مطالب *
ببخشید یه کم عصبی ام.
یه کامنت خصوصی تو اون وبلاگت میذارم
یاعلی