۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

تو که اون بالا تو عرشی

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

تو چرا تنها نشستی

تو چرا هر قطره اشکی

تو که اون بالا تو عرشی


تو که از من ما جدایی
تو که هر لحظه خدایی

تو چرا دلت غمگینه؟

تو چرا سرت سنگینه؟

این منم که فانیم من
من که هر لحظه رو باختم

تورو دیدم نشناختم

تو هستی که بیکرانی
این من که بی خیالم

این من که دل غمینم

همه لحظه هامو

در فرارو در کمینم

تو چرا تنها نشست
تو که اون بالا نشستی

تویی که هر چه هستی

اون منم که خود پرستم
بی قیدو بند زنده هستم

دستمو بگیر که شاید برسم یه جای بهتر
دارم از دست خود میرم

از بسکه بی امینم

باید امین تو باشی
شاید این لحظه که اینجام

تو ازم نوشته باشی

تو که اون بالا تو عرشی
تو رو چه به من قرضی؟

۱۴ نظر:

نيلوفرانه گفت...

ُسلام و درود بر همنفس عزيز
سپاس از دعوتت
شعر بسيار زيبايي بود
شايد بايد گفت : پروردگارا گريه مكن درست ميشود
شادي و سلامتي و آرامشت بينهايت
در پناه دوست باشي

آوا گفت...

سلام چطوری؟
چقدر زیبا نوشتی عالیه تبریک

داستان؟ تو که از همه چیز با خبری!

مرسی اومدی راستی آپ کردم سری بزن.

آوا گفت...

نوشین رو که یادت میاد؟ دوست مرحومم
امیر محمد پسر پنج ساله ی نوشینه
دوستم نیست من خالش بودم یه زمانی
همین امیر محمد میشینه پشت فرمون
این شعرو قبلا برات ........
خوب حالا تو خوبی؟
خسته نباشی میری تمرین.

شبت خوش.

سیم سیمک گفت...

سلام
خیلی قشنگ بود دوستم
فقط آخرین گلمه چیه ؟ فرضی ؟؟
معنی بیت آخر رو نفهمیدم !

جهانگرد گفت...

سلام
البته هیچ سر رشته ای در شعر ندارم شاید قبلا هم گفته باشم
اما از ارتباط با هم وطنی چون شما مسرورم شاد وتن درست وموفق باشید

سیم سیمک گفت...

سلام چطوری ؟
بی خیال بابا ریه سالم رو می خوام چی کار ؟!

قلیون رو عشقه !

سیم سیمک گفت...

این پست آخرم اصلا به من مربوط نمی شه!

البته یه مقداری شو مدیون تو ام ...
منظورم یکی از شعر های پی نوشته !

سیم سیمک گفت...

ممنون که اومدی ...

خوش باشی داداش
یاعلی

پاییزی گفت...

كاش میدانستم ... به چه می اندیشی ؟؟؟

رنج اندوه كدامین خواهش
نقش لبخند لبت را برده ؟؟؟

نغمه زرد كدامین پاییز ...
غنچه قلب تو را پژمرده ؟؟؟؟

كاش میدانستی .... به چه می اندیشم ؟
كه چنین مبهوتم ....
من فقط جرعه ای از مهر تو را نوشیدم !!!
با تو ای ترجمه عشق "خدا" را دیدم !!!
[گل][گل]

پ گفت...

salam doste aziz
az inke dir amadam bebakhsh
vadeye ma 13 aban
roze daneshjo
faryade alaho akbar

مرجان گفت...

سلاااااااااااااااام همنفس جووووون
چطوري ؟
با خدا قشنگ حرف زده بودي
موفق باشي
يا علي

پاییزی گفت...

وقتی با بهار پیامت در خلوت تنهاییم سبز میشوی...مثل گل می
می شکوفم از عطر محبتت.. همدل عزیز و بزرگوارم..وجود عزیزانی مثل شما ..در این عصر بی تکیه گاهی ها ..مایه ی آرامش دل وجان.. و با اندیشه های متعالیت باعث رویش گلهای تازه تری در باغچه ذوق و فضای شعرم می شوید...قلم وقدمت همیشه ایام سبز ومعطر..دوستیت پایدار

باهمه چشم ا نتظاری..با پیامت دلخوشم
ای قرار بیقــــــــراری ... ساحـــل آرامشم
گاه گاهــــــی پر بزن تا خلوت تنهـــــــاییم
تا بینی در فراقت من چه رنجی می کشم

[گل]
[گل]

پاییزی گفت...

حضرت امام حسین (علیه السلام) می فرمایند:


إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ التُّجارِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ

الْعَبْیدِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادَةٌ الْأحْرارِ، وَ هِیَ أفْضَلُ الْعِبادَةِ.


همانا عدّه اى خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوى بهشت عبادت مى كنند

كه آن یك معامله و تجارت خواهد بود و عدّه اى دیگر از روى ترس خداوند را

عبادت و ستایش مى كنند كه همانند عبادت و اطاعت نوكر از ارباب باشد و

طائفه اى هم به عنوان شكر و سپاس از روى معرفت، خداوند متعال را

عبادت و ستایش مى نمایند; و این نوع، عبادت آزادگان است كه بهترین

عبادات مى باشد. .........


(( تحف العقول: ص 177، بحارالأنوار: ج 75، ص 117، ح 5 ))

پاییزی گفت...

پاییز برگ ریز دوست داشتنی من ، عجیب و به سرعت گذشت …
بیاندیش به این جاده ی پرپیچ و خم زندگی و به گام هایی که برداشته ای و قرار است برداری
میدانی پاییز می رود
و تو میروی
عشق میرود
و همه حس هایم تمام میشود
زمستان می آید
و فصل نو میشود
اینجا همه چیز یخ زده ست

[گل][گل]